پاورقی

دست نوشته های آخر شبی

پاورقی

دست نوشته های آخر شبی

rwffwefw

weffgwwwfeeeeeefe

ffff

ttrer

fd

dfdfgdgdgtgbdgbd

gdh

d

be

ge

g

etg

e

g

egr

thhdfdggf

اینکه چرا این وبلاگ رو میسازم

تا الان چند تا وبلاگ داشتم .یک دوتا وبلاگ هم بصورت مشترک داشتم و دارم. هنوزم بعضیاش فعاله و حتی مخاطبین همیشگی خودش رو  هم داره. اما تمام این وبلاگها یه جوری بودن. شاید همشون آخرش به وضعی کشیده شدن که فقط به دنبال بحث و جدل و گاها پیدا کردن مخاطبین جدید و بیشتر بودند. تمام اینها سبب شده که تا امروز من نتونم خودم رو از لحاظ این پدیده قرن بیست و یکمی ارضا کنم. شخصا اعتقاد دارم که نوشتن سبب آرامش میشه.مخصوصا در جامعه ما که همه چیز سانسوری شده و کسی هم حق حرف زدن نداره. بعضی وقتها حرفهای نگفتمون مثل یه لقمه بزرگ گیر میکنن تو گلوی آدم و تبدیل میشن به یه بغضی که هر لحظه به آدم حس خفگی میده. خیلی وقتها از خدا آرزوی اینو داشتم که منو هم یکی مثل میثم ملکان میافرید . یکی از بچه های دوران دانشجوییمون که همیشه و همه حال فقط نوک بینیش رو میدید و هنوز هم همونجوریه. هرچی که بخودم و اون نیگاه میکنم متوجه میشم که اون از من شادتر و سرزنده تره. تمام غم و غصه اش همون چهاردیواری خونه اش و زندگی شخصیشه. و بقول دوستان سر پر سودایی نداره... نمیدونم شاید اشتباه میکنم. نمیدونم فکر کردن و اندیشیدن رو باید یه نعمت بدونم یا یک عذاب الهی؟ گاهی وقتها به ذهنم خطور میکنه که دغدغه های فکریمو رو کاغذ بنویسم اما چون اونا عموما از لحاظ زمانی سر وته درست درمونی ندارن و گاها امکان داره ماهها حس نوشتنم نیاد تصمیم گرفتم که اینبار یه کار ریشه ای بکنم. یه وبلاگ اینجا میسازم . که توش نه دنبال مخاطب خاصی بگردم  ونه دنبال این باشم که بخوام فکر و ذهنم رو به کسی القا یا تحمیل کنم. اینجا مینویسم که فقط حس نوشتنم ارضا بشه و گاها خاطراتم رو ثبت کنم. یا بعضی وقتها هم این نوشتنها که شاید رنگ و بوی اعتراضی و حتی سیاسی بخودشون بگیره رو اینجا بنویسم تا آروم بشم.